-
نقطه گریز
دوشنبه 21 مرداد 1392 11:56
-
کودک خام خیال
جمعه 18 مرداد 1392 02:11
-
همیشه کسی هست
چهارشنبه 16 مرداد 1392 18:54
-
یامنقذالغد
شنبه 12 مرداد 1392 09:42
وانفساغمی بی حضر وبی حد رفعت الید لک یا منقذ الغد که خواهم از تو ای یگانه خالق اکون کالطیر فی القمات حالق دهی سری به کون بی نیازی لاواجه نفسٌ تطرح کل قیاسی مرا صبری دهی مانند مجنون لأرتاض الصدی بالحب مفتون اگر رحمت رسد ازتوبه من باز اجاهدفی سبیل الحب لأجتاز ... وگر زحکمت رو گرداند خلایق اقول انی انا من لست لایق...
-
داستان کوتاه_سرکوب
جمعه 11 مرداد 1392 16:04
تنها به اطرافم مینگرم همه چی حکایت از یک من بودن است .یعنی هستم وجود دارم ونفس میکشم .اما انقدر که با خود غریبه ام نمیدانم چگونه واز کجا رشته قلم را بگیرم وچگونه شروع کنم وقتی که سراپای من احساس پوچی وخلا تام میکند وقتی که کسی نیست که عبارات تنهای ام را تعبیر کند وقتی که نمیدانند ونمیفهمند .. در خانواده ای متوسط چشم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 مرداد 1392 14:34
یادسهراب به خیر وقتی گفت .............دل خوش سیری چند با غرورکودکانه به شعرش خندیدم درجوابش گفتم دلخوش ارزانیت من به تو بخشیدم سهراب قصه ی من چیزی نگفت: آنچه درمن بودسوال آهسته خفت ... تاکه چرخیدچرخ گردون وفلک من گذشتم از سالیان کودکی سرسریهای زمان بچگی شدم دلمرده در این خمره دار باهمه هم وغم این روزگار روبه سهراب...
-
عشق نافرجام
پنجشنبه 10 مرداد 1392 15:29
زعمرخویش همی آید خیالم که سختی وخوشی ناپایدارند... که من عمری به بازیچه گریبان وتو عمری مرا سر در گریبان نه از عالم خیرآمد ز مستی نه از افلاک رسد رسم از خود پرستی ... عشق از حال ما رندان ندانند وزین مستانه جامی نرهانند من از چشمان مستت طاق گریان وتودر عشق من مانند طوفان گریبان گیر عشق نا به فرجام ز هر جامی رسد زهری...
-
بار الهی
پنجشنبه 10 مرداد 1392 14:06
پروردگارم تومگردانی چه گویم گفت: درکلبه ات این مستانه ها گریان وشادانند چه چیزی در کمین داری همه بهتان وحیرانند تورا جز رقص فرزانه به خیز شمع وپروانه ... گفتم : هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییس مرا قلب عطوفی بود تورامردانگی کمرنگ مرا حجبی تلالوبار تورا بیراهگی همرنگ من از سالک نمیترسم اسیری فائق ومستم اگر...
-
جریان زندگی
پنجشنبه 10 مرداد 1392 14:00
سه پایه روآماده میکنم ومیذارم کنارپنجره،یه نگاهی به قلم موهای زبون گربه ایم میندازم وخیره به شیطنتشون ،،ناخودآگاه نیم خنده ای مهمون گوشه لبم میشه اونا هم مثل من دل تودلشون نیست آخه قراره امروز کاملاهنرنمایی کنن....به بوم سفیدی که مانندیک سردارآماده ی رزم سینه سپرکرده خیره میشم واونچه راکه قراره ازشاهکاری که خلق کنم...
-
بغض من
پنجشنبه 10 مرداد 1392 13:57
بگذاربغضم عنوان تمام سینماهای این شهرشود،،،،، من امشب تک بازیگراین قصه ی خفته ام زنم،،،،،،،،،،یک دوست یک خواهر،،،یک مادروحتی یک همسر نه ضعف ونه نقطه ی انتها شروعی برای خویشتنم،........ حالاکه تک مشغله ی شما بهانه گیری های بی مورداز من ومن است حالا که ازدوری من روبه انجمادمیروید من بیشتر ازشمامحتاج دگردیسی ام ... پس...
-
من واز رفتن نترسون
پنجشنبه 10 مرداد 1392 13:54
تو نه شیدایی نه مجنون تونه عاشقی نه مفتون بودنت ..جادو شدوافسون من واز رفتن نترسون.................من واز رفتن نترسون تو نه بیدار ونه خوابی تو نه جام و نه شرابی توفقط قطره ی اشکی واسه ی این دل محزون............من واز گریه نترسون ... تو فقط مشتی خاطراتی که ورق رو کرده مبهم که قلم رو کرده حیرون هستی ام رو کرده...
-
داستان زن بودن
چهارشنبه 9 مرداد 1392 15:32
ای مرد....... این زن از تو معبودی ساخت که خدایان را درحیرت واداشت وقلبشان را به دردتا به یگانگی ومعبودیتت غبطه بخورندوبا نگاه ملتمسانه وتمنا گونه اش سرشان را به تعظیم مرد بودنت فرو آورد. این زن عنصری از ضعیفه بودن نیست که به اکسیر با تو بودن پناه ببرد.نه!او قلب عطوفی داردتا تورا شریک دنیایی کندکه فرمانروای قلمروهای...
-
حکایت سنگ
چهارشنبه 9 مرداد 1392 12:46
روزی روزگاری دراطراف کوه ودمن در حوالی دامن پرپیچ وخم سبزه زار سنگی از کوه غلطید وبه پایین سرازیر شدعابران از کنارش میگذشتند وبی پروا به راه خود میرفتند .هیچ کس به ان سنگ اعتنایی نکرد واگر در مسیر هر عابر پیاده ای قرار میگرفت با لگد به این سو وان سو پرت میشد.از عجب ظاهر زیبایی داشت که کسی ملتفت ان نمیشدوتوجهی نمیکرد...
-
غزل
سهشنبه 8 مرداد 1392 22:40